در اواخر دوره قاجار، همگام با کمرنگ شدن شیوه های سنتی نظام اجتماعی و نیز حکومت داری، چهره معماری گذشته و به تبع آن فعالیت معماران این جامعه نیز به سوی انزوا و بی رونقی کشانده شد. در واقع با پای گذاشتن شکل جدید آموزش در صحنه و به میدان آمدن نو معماران تحصیلکرده از پایداری و میدان داری استاد کاران سنتی معماری کاسته شد. در این زمان بود که رسما جامعه ایران دارای دو دسته معمار شد. نظام مهندسی و معماری سنتی که پیش از این دارای بنا، مهندس، هندسه دان، مساح، استاد، استادکار (در شاخه های مختلف ساختمان) و معمار بود، اینک و با نظام جدید شخصیت های جدیدی نظیر آرشیتکت، طراح، مهندس معماری، مشاور، پیمانکار، نقشه بردار و نقشه کش را به مجموعه این حرفه « فن و هنر» اضافه کرد . پیدایی معماری به شیوه جدید و مقایسه آن با معماری گذشته خود به خود باعث بروز روش تطبیقی و قیاسی بین معماران سنتی و معماران جدید آکادمیک شد، مقایسه ای که هنوز وجود دارد. معماران و استاد کاران سنتی با همه­ی خصوصیات خود برخاسته از جامعه ای سنتی اما حرفه ای بودند که در میان خود ارتباطات و سلسله مراتبی مشخص، ساده و یا ساختاری روشن و حساب شده داشتند.

معماری سنتی معماری است تکامل یافته که با درک باورها و هنجارهای عقیدتی و اجتماعی و دانش های اقلیمی، سازه ای و کارکردی همراه است. مجموعه ای از دانش ها، توانش ها و بینش ها، در معمار سنتی که مجهز به باورهای مکتبی، توان فنی، ادراک محیطی و دید زیباشناسانه است. استاد، اندوخته ای ارجمند از میراث و تجارب گذشتگان را در سینه دارد، و شاگرد، مریدی مشتاق که به اندازه توان و قابلیت خویش از محضر استاد بهره مند می شود و معماری صناعتی شریف که در دست اهل فتوت است . نظام آموزشی در معماری سنتی مبتنی بر تجربه ناب و در قالب یک نظام معمولا خانوادگی و یا قبیله ای بود و انتقال این تجربیات در شکل مستقیم و به شیوه های پدر-پسری، استاد-شاگردی و به عبارتی فرد به فرد انجام می گرفت. آموزشی که عموما از سنین پایین آغاز می شد و نظامی کند، طولانی و رو در رو داشت که در بستر تاریخی تجربیات و آموخته ها بدون آنکه ترسیم و یا نوشته شوند سینه به سینه انتقال پیدا می کرد. تحصیل و فراگرفتن معماری و فنون ساختمان سازی در کارگاه ها و ضمن اجرای ساختمان صورت می گرفت که عملا مدرسه و کلاس درس محسوب می گردید. شاگرد معمار از همان سنین اولیه، زیر نظر یک استاد کار معمار با کارهای ساده و پیش پا افتاده تعلیم خویش را آغاز می­کرده است. شاگرد، با علم و نظریه سر و کار نداشت، بلکه معماری را به طور عملی آموزش می دید و از رفتار استاد خود در محیط در حال ساخت درس می­آموخت. این آموزش براساس انتقال شفاهی مفاهیم و فنون ساختمان سازی و در حین کار صورت می­گرفت و باعث می­شد که شیوه­های گوناگون معماری در طول زمان­های متمادی و به طور یکنواخت دچار تغییر و تحول شود. در این روش جمع آوری اطلاعات از محیط به ذهن و فرآیندی پویا، جهت دار و هدفمند بود و در جایی اتفاق می­افتاد که ذهن و واقعیت به هم می­رسیدند. به عنوان مثال، شاگرد معمار در کارگاه اول خود مصالح را می­دید، به عینه آن را لمس می­کرد و با بافت آن آشنا می­شد. این اطلاعات را استاد به او آموزش نمی­داد و سوال و جوابی بین آنها رد و بدل نمی­گشت بلکه به مرور زمان خود او با مشاهده و تحلیل الگوی رفتاری استاد، به یک ادراک کلی از موضوع دست می­یافت .

اما نظام نوین آموزشی و از جمله نظام جدید معماری به گونه ای مستقل و منفک از نظام سنتی مسیر خود را شروع و ادامه داد. برای معماران ایران نوین تنها معیار و الهام، نظام آموزش اروپا بود. نوع آموزش معماری جدید برخلاف نوع سنتی آن به یک ارتباط گروهی و آموزش و فراگیری جمعی تبدیل گشت و این سبک و سیاق تازه به تولید جمعی معماران در یک زمان محدود و در شرایط خاص سنی می پرداخت. آموزش این معماران که حاصل نظام نوین آکادمیک غرب بود پیش از آنکه در مرحله عملی و کارگاهی قرار بگیرند به شکل تئوریک و پشت نیمکت کلاس های دانشگاهی به فراگیری معماری پرداختند. معماران قدیمی که با سبکی نو رسیده در آموزش و ساخت در معماری رو به رو شده بودند می بایستی خود را با آن تطبیق دهند، گذر زمان به ناچار این تغییر را خواستار می شد چرا که هر چه پیش می­رفت تمام شرایط به نفع معماری و معماران جدید در حال چرخش بود. تغییر شرایطی که پیش از آن که معلول شرایط داخلی باشد، حاصل جبر دگرگونی­ها و تحولات مدرن عصر خود بود.

پیدایش تفکر مدرن در غرب دارای سابقه طولانی و روندی تدریجی بود اما در ایران حاصل گشایش دریچه های ارتباطی و اطلاعاتی میان جامعه سر در گریبان ایران و غرب مدرن است. معماری غربی در چند گام وارد ایران شد:

گام اول : سفرهای ناصرالدین شاه قاجار به اروپا ( دوران نفوذ ظاهری و سطحی حضور معماری غرب در ایران و نشستن غباری از ظواهر و تزئینات معماری غرب بر چهره معماری ایران)

گام دوم: حضور معماری غرب در ایران (همراه با ورود مظاهر تمدن غرب-راه آهن،اتومبیل،رادیو،تلفن و …) معمارها و معماری های وابسته به آنها نیز وارد شدند و آثاری پدید آمدند که در مفهوم و هندسه با معماری سنتی ایران مغایرت داشت.-راه آهن، بیمارستان ها،دانشگاه ها و …- در زمان حکومت پهلوی اول، با نگرش غربی و گاه توسط معماران غربی و گام سوم، تاسیس دانشکده هنرهای زیبا (نهادینه کردن معماری غربی در ایران، خانه نشین شدن معماران سنتی و اداره امور به دست معماران تحصیلکرده)

آموزش مدرسه‌ای معماری در ایران، چون سایر شاخه‌های آموزش‌ عالی، حاصل دورانی است که کشور محو پیـشرفتهای اواخـر قـرن نوزدهم در جهان صنعتی بود و لذا نهادهای‌ اجتماعی‌ غرب‌ را یـکی پس از دیـگری وارد می‌کرد. گرچه زمان شروع آموزش عالی‌ به‌ شیوه غرب در ایران همزمان با تأسیس مدرسه دارالفنون در اواسط قرن نوزدهم ذکر می‌شود ، حـرکت‌ واقـعی در پهـنه ملی در این خصوص، به برپایی مدرسه علوم سیاسی‌ در‌ سال‌ 1278 هـ.ش برمی‌گردد. تأسیس دانشگاه تهران در سال 1313 نیز به عنوان گام مؤثری در‌ شتاب‌ بخشیدن‌ به حرکت در راستای فوق ارزیابی می‌شود(کریمیان، 1355، صـص 310-213). تفاوتهای آشـکاری بـین آموزش عالی‌ در‌ غرب و در ایران (و نیز شاید در سایر کشورهای جهان سوم) وجود دارد. بـرخلاف اکـثر‌ کشورهای‌ غربی،‌ آموزش عالی در ایران حاصل تحول طبیعی نظام آموزش سنتی نبوده است، و لذا با رشد و توسعه کشور‌ هماهنگی‌ لازم‌ را نداشته است. آمـوزش مـعماری نـیز از این واقعیت مستثنی نیست. آموزش دانشگاهی معماری در ایران‌ با‌ تأسیس دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران آغـاز شـده اسـت

این واقـعیت که‌ آموزش‌ معماری در ایران، نهادی وارداتی از یک شرایط اجتماعی کاملا متفاوت بـوده اسـت، می‌تواند‌ عدم‌ حساسیت آن را نسبت به نیازهای‌ واقـعی‌ جـامعه و تـاریخ‌ و سنت معماری ایران توجیه‌ کند . نباید از نظر دور داشـت کـه این داستان زمانی اتفاق افتاد که جامعه‌ دچار‌ یک تسلیم طلبی عمومی و بـاور‌ بـه‌ این‌ معادله‌ موهوم‌ بود کـه «پیشرفت مـساوی‌ است‌ بـا تـشابه بـه غرب». تأسیس دانشکده هنرهای زیبا در شرایطی انـجام گـرفت که عناصر سنتی موجود در‌ حرفه‌ و آموزش معماری مورد غفلت قرار داشت و از‌ ایـن‌ رو‌ ایـن‌ دانشکده‌ با گروه اصلی اعضای حـرفه معماری، یعنی معماران و بـنّایان سـنتی، کاملا بیگانه باقی ماند. در آن سالها، زیـر نـفوذ جریان مدرنیزه شدن، جوّ عمومی که جامعه برای‌ حرفه سنتی معماری جوّی نـاآرام بـود و صنفهای مختلفی که با امـور سـاختمانی و سـاختمان سرکار داشتند، از مـنزلت اجـتماعی کمتری نسبت به گـذشته بـرخوردار بودند . در آن میان، معماران تحصیلکرده خارج و نهادهای جـدید حـرفه معماری و شاید مؤثرترینشان، مدارس معماری، واسـطه‌های تـأثیر و نفوذ غـرب بـودند. فارغ التـحصیلان‌ دانشکده تلاشی در جهت کـسب‌ آگـاهی‌ از نـحوه کـار و مـهارتهای معماران سنتی نـمی‌کردند و نـقش خود را در رقابت با آنان از طریق وارد کردن دانش و مهارتهای «مدرن»، می‌دیدند.

کریم طاهرزاده بهزاد، آندره گدار،محسن فروغی و رولان دوبرول پایه گذاران آموزش معماری در ایران بودند.  غلامرضا کباری، اولین فارغ التحصیل رشته معماری در مورد رولان دوبرول می­گوید: «او درست مثل گربه ای که بچه هایش را دندان بگیرد و از این سو به آن سو ببرد، ما را از این طرف به آن طرف می برد. او راستی به کارش علاقه داشت البته بسیار منضبط بود و مثل مادر از همه ما محافظت می کرد. هر جا هم که استادی نبود، او کار را انجام می داد.» بعد از تاسیس دانشکده ماکسیم سیرو و آفتاندلیانس هم به جمع استادان معماری پیوستند. 3

جدول 1: تفکیک دوره های نظام آموزش معماری در ایران از زمان شکل گیری اولین مدرسه معماری تا کنون

سه دوره فعالیت مشخص در نظام آموزش معماری در ایران
دوره اول (1306-1318)دوره دوم (1318-1346)دوره سوم (از 1346)
دوره غلبه مهندسی بر معماری در آموزش  ( این دوره قبل از اینکه قوام بگیرد و پایدار شود با رویکرد جدید که غلبه وجه هنری بر وجه مهندسی است در دو سال اول پایان میپذیرد)  دوره آموزش معماری به سبک دانشکده هنرهای زیبا پاریس که هر دانشجو به  عضویت یک کارگاه (آتلیه) در می آمد و تا پایان فارغ التحصیلی مراتب مختلف را در همان کارگاه طی می کرد. (مصادف با انتقال شعبه معماری از مدرسه ایران و آلمان به مدرسه مروی و همزمان با شروع کار گدار به عنوان رئیس هنرکده معماری است)بنابر تغییراتی که در دوره ریاست فضل الله رضا در دانشگاه تهران انجام شد، نظام آتلیه ای معماری از هم پاشید و نظام فعلی مبتنی بر اعمال سیستم واحدی جایگزین آن شد و تا کنون ادامه دارد.

نکته اندیشه برانگیز آن است که تغییرات عمده در نظام آموزشی‌ دانشکده‌ هنرهای زیبا درست یک سال پس از ناآرامیهای دانشجویی سال 1968(1347) پاریس و تجزیه شدن مدرسه بوزار به چند واحد آموزشی اتفاق افتاد. نـقطه تأکید مدرسه از یک‌ موضع‌ هنرمندانه-‌ رمانتیک به«چیزی دیگر» مبدل شد که‌ ایـن«چیزی‌ دیـگر» حالتی‌ بـود از تعلیق و تردید. تأکید شدید نظام قبلی بر مهارتهای هنری در ارائه پروژه‌ها، مردود به حساب آمد و کار‌ در‌ آتلیه،‌ دیـگر ‌ ‌بـخش شاداب و پر هیجان آموزش نبود. یکی‌ از جریانهایی که در آن سالها، ولو نه چندان قوی،‌ شـکوفا شد، گرایش به معماری ایران و ابعاد اجتماعی، فرهنگی و اقلیمی آن بود.سمینارهایی را که مدرسان مـیهمان‌ ارائه‌ می‌کردند،‌ موضوعات مـختلفی را در خـصوص مبانی نظری و عملی معماری ایرانی-اسلامی‌ در‌ برمی‌گرفت.

تغییر نظام آموزش معماری با دو رویداد دیگر همراه بود، تاسیس دومین دانشکده معماری ایران در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) در سال 1339 و  تغییر تدریجی استادان آموزش معماری از معماران فارغ التحصیل فرانسه به استادان فارغ التحصیل سایر کشورها که استادان فارغ التحصیل ایتالیا در این جمع اکثریت را داشتند. در زمان ریاست دکتر میرفندرسکی و سپس دکتر کوثر ، اکثریت هیئت علمی دانشکده فارغ التحصیلان ایتالیا بودند. با استخدام فارغ التحصیلان سایر کشورها : داراب دیبا از بلژیک، فرخ اصالت از انگلیس، جواد حاتمی از آلمان و اصغر کلیایی از آمریکا، (کادر تعلیماتی دانشکده از تنوع مطلوبی بوخوردار شد.) تاسیس دانشکده معماری در دانشگاه ملی در سال 1339 از آغاز با حضور اساتید فارغ التحصیل ایتالیا همراه بود. این دو عامل سبب انزوای تدریجی آموزش معماری به سبک دانشکده هنرهای زیبای پاریس(بوزار) شد.

در دوران انقلاب اسلامی در راستای بومی سازی شیوه های آموزش معماری و همچنین یکسان سازی برنامه دانشکده های معماری کشور، تحولاتی در نظام آموزش معماری اعمال شد و همچنین نظام آتلیه ای به سیستم هماهنگ واحدی تغییر یافت. اما از آنجا که این اصلاحات نیز در قالب همان ظرف آموزش آکادمیک وارداتی با نگرش تفکیکی به علم و در پارادایم جزء نگر پوزیتیویستی مدرنیسم اعمال شد، و از سوی دیگر تا آن روز تحقیقات چندانی در مقوله معماری و آموزش آن انجام نشده بود، این اصلاحات از پختگی و انسجام کافی برخوردار نبود. بنابراین در عمل در نظام آموزش معماری و پرورش معماران تاثیر چندانی نگذاشت. در تحلیلی مقدماتی می توان گفت آموزش معماری در ایران سه مرحله­ی کلی را پشت سر گذاشته است: اول، استاد و شاگردی (سنتی)؛ دوم، آکادمیک وارداتی-تقلیدی (قبل از انقلاب اسلامی) و سوم، آکادمیک ترجمه­ای-ترکیبی (پس از انقلاب اسلامی که با رویکرد اصلاح و بهسازی آموزش های پیشین انجام شد.

در دوره سوم ظهور پست مدرنیسم و ادعای ارج نهادن به خرده فرهنگ ها، ادعای جهانی اندیشیدن و صدور مفاهیم خود به کارگاه ها و محافل آموزش معماری، تاریخ گرایی،  بومی گرایی، زمینه گرایی، ساده گرایی، ساختار شکنی، و … نیز زمینه ساز آشفتگی های بیشتری در عرصه آموزش معماری گردید.

در این عصر مدارس معماری ما شاهد گوناگونی شیوه های آموزشی هستند . در بعضی مدارس اقتباس و الگو برداری مانند گذشته (این بار از آیزنمن و گری به جای رایت و لوکوربوزیه) در جریان است. در بعضی مدارس پست مدرن ایرانی (استفاده از آرایه های معماری عصر قاجار به جای تزئینات یونان و روم باستان بر پیکر آسمان خراشها) در حال در حال تدریس است. بعضی محافل دیکانستراکشن به عنوان فلسفه روز مورد پذیرش است و هرگونه نظم و سامان یافتگی در معماری مردود اعلام می شود. و همچنین به موازات این اندیشه ها طیف دیگری از مدرسان هرگونه ارتباط و اقتباس از معماری غربی را نادرست دانسته و بازیابی ارزش ها و ساختار معماری سنتی و آموزشی سنت گرا را توصیه می کنند و این چندگانگی و نداشتن ساختار منسجم و هماهنگ سبب آشفتگی و بحران و بی هویتی در آموزش معماری و به تبع آن معماری معاصر ایران گشته است.

منابع

حبیب، فرح، حسینی، اکرم (1389)، تحلیلی از معماری معاصر ایران در رویارویی با پدیده جهانی شدن، نشریه هویت شهر، سال چهارم، شماره 6، صص 29- 38.

حجت، عیسی (1391)، مشق معماری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم.

مختاری طالقانی، اسکندر (1390)، میراث معماری مدرن ایران، تهران، نشر دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول.

ندیمی، حمید (1375)، آموزش معماری،دیروز و امروز، نشریه پژوهش و برنامه­ریزی در آموزش عالی، شماره 13 و 14، صص 13-43.

کیانی، مصطفی (؟)، معماران دوره­ی بیست ساله (از پرورش تا آموزش معماران و ظهور طبقه جدید معماران)، معماری و فرهنگ، شماره ؟، صص 4-10.

مختاری طالقانی، اسکندر (1390)، میراث معماری مدرن ایران، تهران، نشر دفتر پژوهشهای فرهنگی، چاپ اول.