منطقه گرایی و گلوبالیسم

اندرو مکنزی: هدف شما برای بینال معماری ونیز فداکاری برای مدرنیتی معرفی شد برخی ممکنه اون رو پروژه ای برای احیا بدانند برخلاف منطقه گرایی فرامپتون. شما چطور هدف خود را با فرامپتون افتراق می دهید؟

رم کولهاوس: خب کنت فرامپتون ادم باهوشی یه اما اون به منطقه گرایی به عنوان پادزهری برای پیشرفت کلان شهرها نگاه می کنه.بنابراین اون از دلیل منطقه گرایی جلوگیری کرده چرا که ناگهان منطقه گرایی تبدیل شد به یک دلیل شخصی ای که نمی تونه حفظ بشه. اگرچه سوال درباره هویت ملی یک سوال بازه. برای مثال تو نگاه اول هلند یک کشور چند ملیتی یه.

ولی با نگاهی دقیقتر، شما می تونید یک برگشت عظیم از غیرعامیانه بودن معماری، ولی شبه عامیانه بودن و قلعه های شبه قدیمی رو ببینید که به تازگی با طعم ملی ساخته شدند. به شهر زندام و مونتاژ عظیم ساختمان های عامیانه اش نگاه کنید.

اندرو مکنزی: هدف شما برای بینال معماری ونیز فداکاری برای مدرنیتی معرفی شد. برخی ممکنه اون رو پروژه ای برای احیا بدانند برخلاف منطقه گرایی فرامپتون. شما چطور هدف خود را با فرامپتون افتراق می دهید؟

من این رو خوب درک می کنم چون بخش عظیمی از اونچه معماری مدرن خونده میشه نوعی ازمدرنیسم حیله گرانه(شبه مدرنیسم)است.بنابراین فضاهایی برای سنت گرایی هم خلق می کنه که حیله گرانه باشه. مثل یه اجتماعی از عناصر تزیینی، جایی که حرکت در یکی ترجمان مستقیم به دیگری است. من این رو کمتر از دید معمارانه نگاه می کنم نسبت به دید اجتماعی یا انسان شناسی. در سال های اخیر رشد عجیبی  در اونچه من شبه عامیانه می ناممش مشاهده میشه، بخصوص در اروپا.

ا م: اگه زندام نوعی از شبه عامیانه رو عرضه می کنه چه کیفیاتی را شما برای توصیف خودتون به عنوان یک معمار هلندی به کار می گیرید؟

ر ک: این یک سوال سهل و ممتنع در آن واحده. به طور آشکار، من یک همدردی بزرگ نسبت به سازمان های متعامد دارم و در برخی موارد، این در کار من واضحه. ولی در همان زمان این یک نیروی متقابله به عنوان نتیجه سال های اولیه م در اندونزی. وقتی که من هنوز هشت سالم بود خانوادم منو به جاکارتا بردند. من با آشفتگی یک شهر استوایی پیوند خوردم که از استقلال اخیرش راضی و خشنود بود. من به یک مدرسه اندونزیایی می رفتم، اندونزیایی صحبت می کردم و کم و بیش به عنوان مثل یک کودک آسیایی رفتار می کردم.  وقتی که در دوازده سالگی به هلندی که تغییر کرده بود برگشتم هیچ وقت احساس راحتی کامل نداشتم. از همون جا بسیاری از علایق من مشخص شدند. من می تونم بگم که من نسبتا کمتر از سایر هلندی ها متعصبم.

معماری چین و ژاپن

ا م: این دلیل علاقه شما به آسیاست؟من به همکاری شما با هانس اولریخ اوبریست در کتاب پروژه ژاپن: متابولیسم صحبت می کند فکر می کنم

ر ک: بله به خصوص چین و ژاپن کشورهای خیلی مهمی برای من به شمار می روند. ژاپن اولین کشور غیرغربی است که یک معماری آوانگارد دارد. علاقه من به متابولیسم، علاقه من به چگونگی معماری توسط گلوبالیسم با ابتکار عمله. به طوری که شما دیگه نمی تونید ادعا کنید که فقط شهرهای غربی مدل مناسبی برای همه هستند.  من به این علاقه مندم که چطور خاتمه تسلط غرب در ژاپن در دهه 1960 اعلام شد.

ا م: کار شما در چین یک جورایی بحث برانگیز بوده است. بیشتر به خاطر این فرض که به شکل غربی ای ساختید که امکان جذب ارزش های مشتری وجود دارد. با توجه به ارتباط تون با چین کمونیست چگونه به این انتقاد پاسخ می دهید؟

ر ک: ما در جایی که ب طور بنیانی ارزش های مشتری را رد می کنیم، در هیچ پروژه ای شرکت نمی کنیم. ما ارزش های مشتری را درک می کنیم البته نه همیشه در مسیر واقعیت. در مورد چین، در سال 95، برای بار اول آنجا را بازدید کردم چند سال قبل از مسابقه ی سی سی تی وی در سال 2002.

کارکردن با دانشجویان هاروارد من، کم و بیش از آنچه در حال اتفاق افتادنه و مسیر در حال حرکت کشور، بینشی به من داد. این سبب شکل گرفتن این عقیده شد که همه ما سهم عظیمی داریم در آنچه در چین در حال رخ دادن و پیشرفته. این احمقانه است که ما انگشت خودمون رو به سمت اروپا نشانه بگیریم به عنوان تنها مدل رفتاری دموکراسی. بعد از تخریب دیوار برلین در سال 89، انتظارات زیادی وجود داشت که جهان به سمت لیبرالیسم و ….. حرکت خواهد کرد چیزی که به نظرم واضحا اتفاق نخواهد افتاد. برعکس چیزی که واضحه بازار اقتصاد به تنوع گوناگونی از سیتم های متنوع و درجات مختلف دموکراسی وصل شد، بنابراین قطعا من بله گفتم، نه به سی سی تی وی، بلکه به مشارکت در رشد چین.

من اطمینان داشتم که دنیای مدیای چین، تغییر زیادی به موازات جهان خواهد کرد. حالا سی سی تی وی یک کانال انگلیسی زبان داره و این خودش به معنی بیشتر جهانی شدنه و اتصال بیشتر به یک جهان انگلیسی زبان.

جالبه، آتش سوزی ای که در ساختمان سی سی تی وی اتفاق افتاد، مدیا رو ترغیب به مدرنیزاسیون کرد. زیرا برای اولین بار آنها از مردم چین عذرخواهی کردند و چاره ی دیگه ای به جز تبدیل فاجعه شون به یک داستان جدید نداشتند.

مقایسه ی خانه ی موسیقی و کتابخانه سیاتل

ا م: در کنار نوسان بین موندریان و بالتیک، به شکلی که وجود داشت، من به نوسان دیگه ای هم بین خانه ی موسیقی و کتابخانه عمومی سیاتل نیز علاقه مندم. مدیر پیشین ا ام آ نیویورک، جاشوا پرینس-راموس سالن کنسرت را بی عقلی قاطعانه توصیف کرد و کتابخانه را نوعی از سازمانی بیش از حد عقلانی شده. آیا این توصیف دقیقی است؟

ر ک: شنیدن توصیف همکاران سابقم از پروژه ها همیشه کمی مرا نگران می کند. من باید یک چیزی رو بگم که بندرت درباره اش صحبت می شه و آن تاثیرات مواردی به جز معمار بر پروژه ی معماری است. اقتصاد یک مثال واضحه، ولی مثال های دپری هم وجود داره به عنوان مثال نحوه ای که درباره یک پروژه تصمیم گیری می شه. زمانی که پروژه ای به عنوان یک مسابقه طراحی شروع میشه شما باید بر کارفرما در اولین لحظه با یک پروژه کامل فایق شوید. از طرف دیگر زمانی که پروژه ای یک کمیسیون مستقیم است، شما بیشتر درگیر یک مشارکت با کارفرما هستید و در این شرایط، با یک ایده ی مجرد هیچ وقت فایق نمی آیید. بنابراین این متفاوته که شما یک معمار کاملا مستقل باشید و توانایی یک اثر عظیم بر روی محصول رو داشته باشید و یا خیر.

در سیاتل ما مستقیما مورد مشورت قرار می گرفتیم و روند کار می بایست خیلی خطی و منطقی ظاهر می شد. در همان زمان ما بر روی مسابقه ای برای خانه ی موسیقی کار می کردیم. من یک خانه برای خانواده ای طراحی کردم که کارفرما گفتم: ما خیلی از همدیگر خوشمان نمی آید، بنابراین هرکدام نیاز به بخش خود داریم و سپس مکانی که بتوانیم در صورت تمایل گرد هم آییم.

این یک موقعیت چالش برانگیز بود چیزی که ما در لحظه اول فکر کردیم منفی است ولی در حقیقت کاملا الهام بخش بود. ولی هر زمان که من طرح را عرضه کردم، کارفرما آن را رد کرد. در همان زمان ما مسابقه پورتو را انجام می دادیم و من به شکل فزاینده ای نا امید از به دست آوردن یک ایده ی مناسب بودم. ناگهان من دریافتم که اگر ما مقیاس این خانه را پنج یا شش برابر کنیم، فضایی که برای آن خانواده طراحی کرده بودیم، می تواند خیلی خوب به عنوان یک سالن کنسرت مورد استفاده قرار گیرد. این صرفا یک جهش شهودی بود که متعاقبا مسابقه را برد. 

همه آنچه گفته شد یعنی مقایسه این دو پروژه کمتر سوالی تکه تکه بین دو زبان و بیشتر عواقب کارکردن در دو موقعیت کاملا مختلف در جایی است که پروژه ها تولید شدند.

رم کولهاوس
سی سی تی وی
کتابخانه عمومی سیاتل
فضای داخلی کتابخانه عمومی سیاتل
فضای داخلی خانه ی موسیقی

منبع: Rem Koolhaas: National identity in architecture | ArchitectureAU